عاشق تنها(saeid)

 

دو، سه هفته قبل از عروسي، دغدغه ي خاطرش اينه كه : من چي بپوشم؟!
توي اين مدت هر روز يا دو روز يه بار " پرو" لباس داره...
اون دامن رو با اين تاپ ست مي كنه، يا اون شلوار رو با اون شال!!
ممكنه به نتايجي برسه يا نرسه! آخر سر هم مي ره لباس مي خره!!
بعد از اينكه لباس مورد نظر رو انتخاب كرد...حالا متناسب رنگ لباس، رنگ آرايش صورتش و تعيين مي كنه...اگر هم توي اين مدت قبل از مهموني، چيزي از لوازم آرايش مثل لاك و سايه و...كه رنگهاشو نداره رو تهيه مي كنه...
حتي مدل مويي كه اون روز مي خواد داشته باشه رو تعيين مي كنه...مثلا ممكنه " شينيون" كنه يا مدل دار سشوار بكشه...! حفظ بكنه...
يه رژيمي هم براي پوست صورت و بدنش مي گيره..! مثل پرهيز از خوردن غذاهاي گرمي!
ماسك هاي زيادي هم مي زاره، از شير و تخم مرغ و هويج و خيار و توت فرنگي و گوجه فرنگي(اينا دستور غذا نيستا!!)گرفته تا ليمو ترش ( اين ليمو ترش واقعا معجزه مي كنه، به يه بار امتحانش مي ارزه!)
اين ماسك ها براي شفاف سازي!( ببخشيد سياسي شد!) پوسته...
البته حتما توي اين مدت يه تمرين رقصي هم مي كنه، تا بدنش از خشكي در بياد و اون روز حسابي بتركونه!( ببخشيد، دل ربايي بكنه!)
خوب، روز موعود فرا مي رسه!
ساعت 8 صبح از خواب بيدار مي شه( انگار كه يه قرار مهم داره) بعد از خوردن صبحانه، مي پره تو حموم، بعد از " اپيليدي"! و استحمام كه 2 ساعت طول مي كشه...بالاخره ساعت 10 تا 10:30 مي ياد بيرون...( البته ممكنه يه بار هم تو حموم ماسك بزاره...كه تا ساعت 11 در حمام تشريف داره!)
بعد از ناهار...!

لباس مي پوشه مي ره آرايشگاه، چون چند روز قبلش زنگ زده و وقت آرايشگاه گرفته براي ساعت 1:30 بعد از ظهر...
توي آرايشگاه كلي نظر خواهي مي كنه از اينو اون كه چه مدل مويي براش بهترتره، هر چي هم ژورنال آرايشگر بنده خدا داره رو مي گرده( البته حتما روزهاي قبل مد موهاي زيادي رو ديده، يا از تو
fashion tv يا moda tv و... يا internet...اما هنوز به نتيجه اي نرسيده!!) آخر سر هم خود آرايشگر به داد طرف مي رسه و يه مدل بهش پيشنهاد مي كنه و اونم قبول مي كنه!!
ساعت 3 مي رسه خونه... بعد شروع مي كنه به آرايش كردن...!
صد مدل خط چشم و خط لب مي كشه و پاك مي كنه!
ساعت 5 بعد از ظهر بالاخره به نتيجه اي مي رسه و مي تونه برحسب رنگ لباسش يه آرايش خوبي داشته باشه!!
بعد از پوشيدن لباس كه خيلي محتاطانه صورت مي گيره( كه مدل موهاش خراب نشه) يه عكس يادگاري از چهره ي زيباش مي گيره كه بعدا به نامزد آينده اش نشون بده!!
ساعت 8 عروسي شروع مي شه...يه جوري راه مي افته كه نيم ساعت زودتر اونجا باشه!!

 

 

سه شنبه 18 دی 1398برچسب:, :: 18:21 :: نويسنده : سعید فاتحی

باز آمدم ازقبض حق مخلوق را احياکنم                   چندي براي جستجو گردش دراين دنياکنم

اندر ميان صدنفر معشوق را پيدا کنم                      باز آمدم موسي صفت تاخود يد وبيضاکنم

                                      فرعونيان راسربسر مستغرق درياکنم

تامن بدنيا آمدم بگريخته او در عدم                         کافرزبانش لال شد هرمنکري بربست دم

بگرفت دست دعوتم آفاق رازير قدم                         باز آمدم همچون خليل ازمعجزات دمبدم

                                     نمرودي و نمرود را معدوم راپيداکنم

درطينتم بسر شته شد مهرنبي عشق ولي               اندر دلم بنوشته شد (الله مولاناعلي)

هم يا عليا ياعلي ازصدق دل گويم جلي                      نورعلي نورعلي شد در دلم چون منجلي

                                       زان عاشقانه درجهان سر نهان افشاکنم

همچون کبوتر ازهواباصد معلق آمدم                            روح القدس بودم ولي باجسم مطلق آمدم

چون رجعتم سوي وطن گشتم محقق آمدم                 من مظهر حق آمدم لاقيد مطلق آمدم

                                        هرلحظه در ديوان دل ديباچه انشاء کنم

سه شنبه 17 دی 1398برچسب:, :: 15:0 :: نويسنده : سعید فاتحی

 

« بسم الله الرحمن الرحیم»

روزی روزگاری روی این کره ی خاکی،شهری بود بامردمانی مهربان،خون گرم ،مهمان نوازو...که اسم این شهراصفهان بود.

اسم پسرداستان ما سعیدواسم دختراین داستان هم مهسا

اگه عاشق نیستید ودرد عشق رو نچشیدید این داستان رو نخونید.

روزی روزگاری زیر این آسمان ابی پسری بود که فارغ ازهمه چیز زندگی می کرد که دوست دختری به نام فا يزه داشت که باهم  خیلی خوش بودند.

شبی سعید توی محله شان بادوستانش بازی می کرد . چندتادخترهم که یکیشان می دانست سعید باکی دوست انجا قاطی دختراداشت بازی می کرد. ساعت از 9 گذشته بود سعید ودوستاش می خواستند برند خانه که ان دختر که اسمش مهسا بود باچرخ امد وبه سعید بیسکوییتی  تعارف کر:

مهسا: سلام سعید این بیسکوییت را فایزه داده بگیر!!!

سعید:خیلی ممنونم و...

سعید بیسکوییت راازمهسا گرفت وقتی می خواست بیسکوییت رابخوره دوستاش بهش گفتند:

- سعید بیسکویت رو نخور وبنداز ...

 



ادامه مطلب ...
دو شنبه 17 دی 1398برچسب:, :: 10:8 :: نويسنده : سعید فاتحی

 

·           

 

دوستت ندارم به اندازه ی اقیانوس، . چون یه روز به آخرش میرسی . دوستت ندارم به اندازی خورشید، . چون غروب میکنه . دوستت دارم . به اندازی روت که هیچوقت کم نمیشه


گاهی اوقات آرزو می کنم ای کاش تک پرنده عاشقی بودم که میان صدها هزار پرنده بتوانم به قله بلند سرزمین هستی برسم و پرواز کان نغمه سر دهم که... من شیدای تو وعاشقانه دوستت دارم

=======================

برای آنکه به طریق خود ایمان داشته باشیم ، لازم نیست ثابت کنیم که طریق دیگران نادرست است . کسی که چنین می پندارد ، به گامهای خود نیز ایمان ندارد . (پائولو کوئلیو

=======================

عشق یعنی خون دل یعنی جفا عشق یعنی درد و دل یعنی صفا عشق یعنی یک شهاب و یک سراب عشق یعنی یک سلام و یک جواب عشق یعنی یک نگاه و یک نیاز عشق یعنی عالمی راز و نیاز

=======================

به روی گونه تابیدی و رفتی مرا با عشق سنجیدی و رفتی تمام هستی ام نیلوفری بود تو هستی مرا چیدی و رفتی

=======================

نفرین به اون کسایی که روی دلا پا می ذارن تا که می بینن عاشقی میرن و تنهات می ذارن نفرین به آدمایی که تو سینه ها دل ندارن عاشق عاشق کشین ، رحم و مروت ندارن

=======================

روی یک طاقچه سنگی میون دو قاب رنگی بودن من وتو با هم داره تصویر قشنگی عکس تو تو قاب خاتم در حصار خالی از غم حتی در مرگ تن من نمی گیره رنگ ماتم

=======================

آفرینش روز و شب، زیبایی زمین و کهکشانها، درخشش ستارگان فروزان، همه حاکی از وجود پروردگار یکتاست، پس از او اطاعت می کنیم، چون او معین کرده که مرگ آغاز جاودانه هاست.

=======================
می دونی زیباترین خط منحنی دنیا چیه ؟ لبخندی که بی اراده رو لبهای یک عاشق نقش می بنده تا در نهایت سکوت فریاد بزنه : دوستت دارم

=====================

خواب ناز بودم شبی.... دیدیم کسی در میزند.... در را گشودم روی او ...دیدم غم است در می زند... ای دوستان بی وفا...از غم بیاموزید وفا..غم با آن همه بیگانگی..... هر شب به من سر می زند

======================

هزار دستگاه ریو، صد دستگاه آپارتمان، هزار سکه طلا و میلیاردها ریال اسکناس دو هزارتومانی فدای یه تار موی گلی مثل تو

======================

هرگاه دلت هوایم را کرد، به آسمان بنگر و ستارگان را ببین که همچون دل من در هوایت می تپند


بیا با پاک ترین سلام عشق آشتی کنیم *بیا با بنفشه های لب جوب آشتی کنیم * بیا ازحسرت و غم دیگه باهم حرف نزنیم * بیا برخنده ی این صبح بهار خنده کنیم

=======================

خوشبختی مثل یه پروانه است . وقتی دنبالش می‌دوی پرواز می‌کنه اما وقتی وایسی میاد رو سرت میشینه

=======================

من همه ی قصه هام قصه ی توست اگه غمگینه اونم از غصه ی توست

=======================

سهم من از دوری تو چیزی جز دلتنگی به اندازه دریاها ،نگاهی تاریک همچون شب های بدون مهتاب و لحظه هایی که ثانیه به ثانیه میگذرند نیست .پس ای دوست بشنو صدای دلتنگی مرا

=======================

تو بارانی من باران پرستم تودریایی من امواج تو هستم اگرروزی بپرسی باز گویم: تو من هستی و من نقش تو هستم

=======================

طبق قانون بقای شادی هیچ شادی از بین نمیره؛ بلکه فقط از دلی به دلی دیگه جابه جا می‌شه

=======================

اگرکسی واقعا کسی رو دوست داشته باشد بیشتر از اینکه بهت بگه دوست دارم میگه مواظب خودت باش...پس مواظب خودت باش

=======================

سه شنبه 18 دی 1389برچسب:, :: 18:45 :: نويسنده : سعید فاتحی

 

·                                                                                                                                 

 

رسم زندگی این است روزی کسی را دوست داری و روز بعد تنهایی به همین سادگی او رفته است و همه چیز تمام شده مثل یک مهمانی که به آخر می رسد و تو به حال خود رها می شوی چرا غمگینی ؟ این رسم زندگیست پس تنها آوازبخوان
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
اگر شبی فانوس نفسهای من خاموش شد ، اگر به حجله آشنایی ، برخوردی وعده ای به تو گفتند ، کبوترت در حسرت پرکشیدن پر پر زد ! تو حرفشان راباورنکن ! تمام این سالها کنارمن بودی ! کنار دلتنگی دفاترم ! درگلدان چینی
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
دوست داشتن همیشه گـــفتن نیست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــریبه ! این درد مشترک من و توست که گاهی نمی توانیم در چشمهای یکد یگــرنگــــاه کنیم
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
آنجه را که دوست داری بدست آور وگرنه مجبور میشوی آنجه را که دوست نداری تحمل کنی . همیشه باور داشته باش که خدا تو را فراموش نمی کند حتی اگر تو او را فراموش کرده باشی
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
نگاهت را به کسی دوز که قلبش برای تو بتپه چشمانت را با نگاه کسی اشنا کن که زندگی را درک کرده باشه سرت را روی شانه های کسی بگذار که از صدای تپشهای قلبت تو را بشناسه آرامش نگاهت رو به قلبی پیوند بزن که بی ریاترین باشه لبخندت را نثار کسی کن که دل به زمین نداده باشه رویایت رو با چهره ی کسی تصویر کن که زیبایی را احساس کرده باشه چشم به راه کسی باش که تو را انتظار کشیده باشه اما عاشق کسی باش که تک تک سلولهای بدنش تقدس عشق را درک کند
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
میشه مثل یه قطره اشک بعضیا رو از چشمت بندازی .... ولی هیچ وقت نمی تونی جلوی اشکی رو بگیری که با رفتن بازیا از چشمت جاری میشه -+-+-+-+-+-+-+-+-+-
بعضی ها وقتی کاری داشته باشند دوستت هستند بعضی ها وقتی گیر می کنند دوستت هستند بعضی ها نیستند و وقتی هم هستند بهتر است نباشند بعضی ها نیستند و ادای بودن در می آورند بعضی ها در عین بودن هرگز نیستند بعضی های دیگر هم به طور کلی هستند ولی آدم نیستند آنهای دیگری هم که آدم هستند نیستند
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم.خسته شدم بس که از سرما لرزیدم... بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد... خسته شدم بس که تنها دویدم... اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن... می خواهم با تو گریه کنم ... خسته شدم بس که... تنها گریه کردم... می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم...خسته شدم بس که تنها ایستادم
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
عشق با حسرت دیدار تو بودن زیباست
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
یک نفر ..... یک جایی..... تمام رویاهاش لبخند توست و زمانی که به تو فکر می‌کنه احساس می‌کنه که زندگی واقعا با ارزشه پس هرگاه احساس تنهایی کردی این حقیقت رو به خاطر داشته باش یک نفر ..... یک جایی..... در حال فکر کردن به توست -+-+-+-+-+-+-+-+-+-
خدا به تو دو تا پا داد تا با آنها راه بروی. دو تا دست داد تا نگه داری. دو گوش برای شنیدن و دو چشم برای دیدن داد ولی چرا فقط یک قلب به تو داد؟ چون قلب دوم تو رو به کس دیگری داد تا تو آن را پیدا کنی
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
باز هم غم عشق و ناله جدایی در من فغان کردنمی دانم آیا آب عشقی پیدا خواهد شدکه این آتش را در من خاموش کندگر این آب پیدا نشد این آتش در من چه خواهد کردمرا خواهد سوزاندولی من از خدا می خواهم که این آتش آتش عشق تو باشدخدایا! ما اگر بد کنیم،تو را بنده های خوب بسیار است، تو اگر مدارا نکنی ما را خدای دیگر کجاست ؟
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
خوشبختی بر سه ستون استوار است: فراموش کردن غم های گذشته، فراموش نکردن عبرت های گذشته، غنیمت شمردن حال و امیدوار بودن به آینده
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
مهم این نیست که قطره باشی یا اقیانوس، مهم این است که آسمان در تو منعکس شود.
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
لازمه ی خوشبختی جذب کردن چیزهای تازه نیست، بلکه حذف کردن افکار کهنه است، افکاری که به هیچ دردی نمی خورند.
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
زندگی هنر نقاشی کردن است بدون استفاده از پاک کن سعی کن همیشه طوری زندگی کنی که وقتی به گذشته برمیگردی نیازی به پاک کن نداشته باشی.
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
اگه تو خدا را فراموش کردی این رو بدون اون هرگز تو رو فرا موش نمی کنه چون دوست داره
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
خوشبختی و بدبختی برای یه مرد شجاع مثل دست راست و چپش می مونه . اون هر دوشونو به کار می‌بره
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
مردم به همان اندازه خوشبخت اند که خودشان تصمیم میگیرند. خوشبختی به سراغ کسی میرود که فرصت اندیشیدن در مورد بدبختی را نداشته باشد. دریا باش که اگر کسی سنگی به سویت پرتاب کرد سنگ غرق شود نه آنکه تو متلاطم شوی
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
اگر نماز گزار بداند که چقدر از رحمت الهی او را فرا گرفته هرگز سر از سجده بر نمی دارد... بسیج قزوین -+-+-+-+-+-+-+-+-+-
چه بسا اشخاصی که تنها با طنین کلنگ گورکن از خواب غفلت بیدار می شوند. ناپلون بناپارت
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
عشق را دوست دارم ولی نه در قفسبوس را دوست دارم نه در هوستو را دوست دارم تا آخرین نفس

سه شنبه 18 دی 1389برچسب:, :: 18:39 :: نويسنده : سعید فاتحی

 

مادر داماد : ببخشين ، كبريت دارين؟

مادر عروس : كبريت ؟! كبريت براي چي!؟

مادر داماد : والا پسرم مي خواست سيگار بكشه...

مادر عروس : پس داماد سيگاريه....!؟

مادر داماد : سيگاري كه نه.. والا مشروب خورده ، بعد از مشروب سيگار مي چسبه...

مادر عروس : پس الكلي هم هست..!؟

مادر داماد : الكلي كه نه... والا قمار بازي كرده و باخته ! ما هم مشروب داديم بهش كه يادش بره

مادر عروس : پس قمارم بازي مي كنه...!؟

مادر داماد : آره... دوستاش توي زندان بهش ياد دادن...

مادر عروس : پس زندانم بوده...!؟

مادر داماد : زندان كه نه... والا معتاد بوده ، گرفتنش يه كمي بازداشتش كردن...

مادر عروس : پس معتادم بوده...!؟

مادر داماد : آره... معتاد بود ، بعد زنش لوش داد...

مادر عروس : زنش !!!؟؟؟

مادر داماد : والله زن خودش كه نه، هموني كه در غياب زنش باهاش رابطه داشت.... دوستش

مادر عروس : دوست دخترش؟؟؟ پس دوست دختر هم داره؟

مادر داماد : دوست دختر كه نميشه گفت . ازش بچه هم داره... يه جورايي زنش مي شه ديگه

مادر عروس: بچه ؟؟؟ يعني بچه هم داره ؟؟؟؟

مادر داماد : بچه كه نه. الان ديگه 18 سالشه.مردي شده براي خودش

مادر عروس : پس شما براي نوه تون اومدين خواستگاري؟؟؟؟

مادر داماد : البته من خوب نمي دونم ... گويا پسرم با پسرش به يه دختري تجاوز كردن حالا حامله ست....دختره هم پاشو توي يه كفش كرده كه بايد منو بگيري.... نمي دونم بچه كدومشونه ....بهر حال آدرس اينجا رو دادن به ما

مادر عروس : حامله؟؟؟؟يعني دختر ما حامله است؟؟؟؟ دارين مزخرف مي گين

مادر داماد: والله من كه نمي دونم ...پسر و نوه م كه چيزي به من نگفتن....پدر دختره كه گاهي شبا مي اد پيشم و باهم رابطه داريم پريشب بهم گفت...شايدم دروغ گفته

مادر عروس: پدر دختره؟؟؟؟ شوهر من؟؟؟ با تو رابطه داره؟؟؟

مادر داماد: والله نبايد اينو مي گفتم ...حقيقتش رو بخواي ما خونواده آبروداري هستيم...نخواستم بگي دخترمو حامله كردن حالا مي زنن زيرش....در هر حال باز امشبم از پدرش مي پرسم...قسمش مي دم راستشو بگه و بگه بچه مال كدومشونه...آخه شب ازدواج كه نبايد مرد به زنش دروغ بگه.درسته خانوم؟؟؟؟

وااااااااااااااااااااا....چرا غش كردي؟؟؟؟ راستي كبريت نياورديا!!!!!؟؟؟؟؟

 

 

18 دی 1389برچسب:, :: 18:35 :: نويسنده : سعید فاتحی

 

عشق نمي پرسه اهل کجايي ، فقط ميگه تو قلب من زندگي مي کني . عشق نمي پرسه چرا دور هستي فقط ميگه هميشه با من هستي . عشق نمي پرسه که دوستم داري فقط ميگه : دوستت دارم
 
 
 
 
 
 
درشهرعشق قدم ميزدم گذرم افتادبه قبرستان عاشقان خيلي تعجب کردم تاچشم کارمي کردقبربودپيش خودم گفتم يعني اين قدرقلب شکسته وجودداره؟يکدفعه متوجه قلبي شدم که تازه خاک شده بودجلورفتم برگهاي روي قبرراکنارزدم که براش دعاکنم واي چي ميديدم باورم نميشه اون قلبه همون کسيه که چندساله پيش دله منو شکسته بود
سرکلاس دو خط سياه موازي روي تخته کشيد!! خط اولي به دومي گفت ما مي توانيم زندگي خوبي داشته باشيم ..!! دومي قلبش تپيد و لرزان گفت : بهترين زندگي!!! در همان زمان معلم بلند فرياد زد : " دو خط موازي هيچگاه به هم نمي رسند" و بچه ها هم تکرار کردند: ....دو خط موازي هيچگاه به هم نمي رسند مگر آنکه يکي از آن دو براي رسيدن به ديگري خود را بشکند !!
 
 
 
 
 
عشق تنها براي يک بار مي ايد و براي تمام عمرش مي ايد عشق همان بود که به تو ورزيدم حقيقتا همان يک بار حقيقتا همان يک بار و از بس بدان اويختم تا هميشه همه ي زندگي ام با ان بيش خواهد رفت بس تا هميشه عا شقت مي مانم
 
 
 
 
 
 
 
 
 
اگه روزي شاد بودي، بلند نخند كه غم بيدار نشه و اگه يه روز غمگين بودي، آرام گريه كن تا شادي نااميد نشه اگر میدانستی که چقدر دوستت دارم هیچ گاه برای امدنت باران را بهانه نمی کردی رنگین کمان من
 
 
از کسی که دوستش داری ساده دست نکش. شايد ديگه هيچ کس رو مثل اون دوست نداشته باشی و از کسی هم که دوستت داره بی تفاوت عبور نکن .چون شايد هيچ وقت ،هيچ کس تو رو مثل اون دوست نداشته باشد 
 
 
 
 
 
 
 
چروي تخته سنگي نوشته شده بود: اگر جواني عاشق شد چه کند؟ من هم زير آن نوشتم: بايد صبر کند. براي بار دوم که از آنجا گذر کردم زير نوشته ي من کسي نوشته بود: اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ من هم با بي حوصلگي نوشتم: بميرد بهتر است. براي بار سوم که از آنجا عبور مي کردم. انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد. اما زير تخته سنگ جواني را مرده يافتم...
 
 
هر کس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا می شکند بیگانه اگر می شکند حرفی نیست از دوست بپرسید که چرا می شکند
 
 
اي بسته به تارو پودم من لايق عشق تو نبودم عشقي که نهفته در دلم بود در راه محبت تو کم بود
 
·           
18 دی 1389برچسب:, :: 18:29 :: نويسنده : سعید فاتحی






































دو شنبه 18 دی 1389برچسب:, :: 18:28 :: نويسنده : سعید فاتحی

 

 

 

 

دانشجوی حقوق : با اینکه همیشه شاهد اعمال دانشجویان است ولی هیچوقت و در هیچ دادگاهی علیه آنان شهادت نمی دهد!

دانشجوی جغرافیا : مکان ، آب و هوا و شرایط محیطی در او تاثیری ندارد چون او همه جا هست!

دانشجوی مهندسی : شجاعتش برایم قابل تحسین است چون ماکت هر پل یا ساختمانی را که می سازم بدون توجه به احتمال تخریب آن ، به رویش می رود و افتتاحش می کند!

دانشجوی پزشکی :
تنها موجودی است که از تیغ تشریح من هراسی ندارد و به طرفم می آید تا با فدا کردن جانش موجب پیشرفت علم پزشکی شود!

دانشجوی مدیریت : با آن جثه کوچک ، آنچنان خانواده پر جمعیتش را مدیریت و اداره می کند که انگار مدیر بودن باید در خون هر کس باشد و درس خواندن بی فایده است!

دانشجوی زبان و ادبیات فارسی : او هیچوقت حرفی نمی زند ولی با سکوتش هزاران حرف را به من می آموزد!


دانشجوی روانشناسی : درون گرا ، خجالتی ، کم حرف ، یک شخصیت منحصر به فرد!

دانشجوی علوم سیاسی : به هیچ دسته و گروهی وابسته نیست ، تک و تنها برای هدفش تلاش می کند!

دانشجوی برق : وقتی روشنایی و خاموشی در نحوه حرکت او بی تاثیر است من را متوجه نیرویی فراتر از برق می کند!

دانشجوی کامپیوتر : مغز کوچک او با آن همه ذخایر اطلاعاتی بسیار پیشرفته تر از فلش 32 گیگ است!

دانشجوی فیزیک هسته ای : زندگی در خوابگاه حق مسلم اوست!

داشجوی تربیت بدنی : آنقدر عضلاتش نیرومند است که می تواند از دیوار راست هم بالا برود!

دانشجوی زبان شناسی : هیچکس زبانش را نمی فهمد!

دانشجوی علوم تربیتی : شیوه تربیتی او در تعلیم فرزندان بی شمارش برایم قابل احترام است چرا که تمام آن فرزندان بی چون و چرا ادامه دهنده راه او می باشند!

دانشجوی زمین شناسی : کاش می توانستم به مانند او به اعماق زمین بروم و ندیدنی ها را ببینم!

دانشجوی زبان انگلیسی : !
It is always silent

دانشجوی تاریخ : گذشت اعصار و قرون نتوانسته هیچ تاثیری در ظاهر و عقاید و شیوه زندگی او بگذارد!

دانشجوی فلسفه : همیشه فلسفه وجودی او برایم سوال بوده ولی مطمئنم که درپس خلقتش هدفی والا نهفته است!

انشجوی هنر : هیچوقت منتظر نمی شود تا بتوانم پرتره اش را تمام کنم!

دانشجوی مکانیک : با الهام از او توانستم خودرویی بسازم که هم در آب و خشکی حرکت کند و هم بتواند از سطوح صاف و صیقلی بالا برود!
دانشجوی آمار : بدون شک از یک روش آماری قوی برای محاسبه تعداد فرزندانش بهره می برد!

دانشجوی اخلاق : آنقدر با مرام و پایبند به اخلاقیات است که تا به حال نگذاشته هیچکس اشک او را ببیند حتی زمانیکه فرزندش را جلوی چشمانش له می کنند!

دانشجوی علوم ارتباطات : تا او هست ، هیچکس تنها نیست!

 

18 دی 1389برچسب:, :: 18:27 :: نويسنده : سعید فاتحی

 

1- اگه بهتون زنگ زد (در این مسئله فرض بر آروین نام بودن دوست پسرتونه...!!!) بگین سلام حمید جون. بعد یه دفعه انگار که تازه متوجه شدین بگین اوا خاک به سرم علی تویی؟؟؟؟ می تونین این سیر رو تا هفده بار تکرار کنین ولی بار هجدهم دیگه خطر مرگ داره.من مسئولیتی در قبال این حادثه ندارم.

2 - بهش زنگ بزنین و بگین کسی خونه نیست و دعوتش کنین خونتون ، بعد با دختر همسایه برید سینما و .........

3 - تا یه شوخی کوچیک با شما کرد سریعا جبهه بگیرین و باهاش دعوا کنین. با کلماتی از قبیل:مگه تو خودت خواهر و مادر نداری؟...یا یه همچین چیزایی .ولی دو تا سه دقیقه بعد خودتون یه جک فجیع یا افتضاح تعریف کنید و بعدش بشینید و قیافه بنده خدا رو تماشا کنید.

4 - آرایش شدید بکنید و از این شلوارای خیلی برمودا و آستین های مانتوتونو خیلی بزنید بالا و برید جلوی بنده خدا رژه برید و وقتی به شما نزدیک شد و به دو سه متری شما رسید ، سرش داد بزنید و بعدش بشینید و زجر کشیدنش رو تماشا کنید.
5 - عکسهای دو نفره ای رو که با پسر نوه عمه ی خاله ی پدربزرگ پسر دختر خالتون و یا امثالهم گرفتید بهش نشون بدید ولی بهش اجازه ندید حتی یه دونه عکس باهاتون بگیره.
6  موقع تولدش جلوی دوستاش فقط بهش یه شاخه گل هدیه بدید و حالشو حسابی بگیرید و (احتمالا بسته به قدرت و توانایی قلبی و شرایط جوی) بشینید و سکته شو تماشا کنید و لذت ببرید.
7 - همین که تو ماشین بغل دستش نشستین شروع کنین به عطسه کردن و از بوی ادکلن چند صد هزار تومنیش که با زجرکش کردن پدر و مادرش خریده ایراد بگیرید و بهش بگید که به این بو حساسید.
8 - وقتی داره باهاتون حرف می زنه همین که به جای حساس حرفاش رسید بی مقدمه موبایلشو بردارید و به یکی از دوستاتون زنگ بزنید و چهار ساعت و چهل و هشت دقیقه با دوستتون حرف بزنید و اون بدبختو تو کف حرف زدن و تو فکر قبض موبایل بذارید
با عرض شرمندگی بدلیل اینکه آقایون زیاد اذیت نمی شن مطالب کمتر بود.

لطفا مثل دفعه قبل اين تاپيك رو به جنجال و حاشيه نكشيد !!!

 

18 دی 1389برچسب:, :: 18:25 :: نويسنده : سعید فاتحی

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید سلام خوبیدمن سعید هستم امید وارم ازوبلاگ من راضی باشید
آرشيو وبلاگ
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 42
بازدید کل : 44819
تعداد مطالب : 29
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->